گر ز مسیح پرسدت مرده چگونه زنده کرد بوسه بده به پیش او جان مرا که همچنین مولانا درخت زندگی – طاق بستان – کرمانشاه روزها و ماهها و سالها و قرنها گذشته است و من هنوز هم وقتی نوک انگشتانم را آرام روی گونهام میکشم، حس میکنم که دستان شیرین…
گفتم گره نگشودهام زان طرّه تا من بودهام گفتا منش فرمودهام تا با تو طرّاری کند حافظ زیر لبی دوباره تکرار کردم: «با من چه میکنی شیرین؟!» نگاهی به گرهی کردم که تیشتر را به درخت داخل حیاط بسته بود. و بعد یکراست حرکت کردم به سوی عمارت…
چه گویمت؟ که تو خود با خبر ز حال منی چو جان، نهان شده در جسم پر ملال منی سیمین بهبهانی شب از نیمه گذشته بود. آبی به صورتم زدم. خیره شدم به آیینه و خوب نگاه کردم. دستی به مویم کشیدم و دوباره چند تار موی…
تو ز چشم خویش پنهانی، اگر پیدا شوی در میان جان تو گنجی نهان آید پدید عطار یادم نبود از کجا شروع شد. شاید همیشه بوده. شاید جور دیگری مینامیدمش. شاید هم شیرین را سالها بود که میشناختم… اما حقیقت اینست که چندی فراموشش کرده بودم. از یادم رفته بود.…
ندای عشق تو دیشب در اندرون دادندفضای سینهٔ حافظ هنوز پر ز صداست پیشنهاد پیشامتنی: دوست میدارم که اگر دوست داشتید، همزمان با خواندن این متن این آهنگ را هم بشنوید… عکس از هیوا مسیبی از سایت فوتو دات آی آر باور نمیکنم. باور نمیکنم که هرگز عشق نبوده و…