یافتم؟! آره٬ مثل اینکه یافتم!!
هیس! هیچ کس چیزی از امتحانها و سکوت خبری ناکجاآباد نپرسه… قول میدید؟
در عوض من هم قول میدم… نه! قول نمیدم… خبری میدم. باور کنید خبر مستنده: اومد! یعنی خودش که نیومد… پیداش کردم. در واقع گم هم نشده بود که پیدایش کنم. چند وقتی ازش خبری نداشتم… شاید هم بیخبر نبودم. خودم را میزدم به بیخبری! خلاصه پیدایش کردم و حالا دو دستی چسبیدهام بهش که نگذارم بره. دارم ازش میپرسم این مدت کجا بوده؟ چه میکرده؟ اون هم داره بهم میگه اینجا کجاست… من کیام؟
نمیگذارم دیگه تنهام بگذاره… حرفهایش را که بهم زد، همهاش را برایتان میگویم. باور کنید، برگشته… پادراز را دوباره پیدا کردم!
به شبکههای اجتماعی بفرستید!
- مصاحبه با پادراز
- سطرهای سپید
وقتی پرنده را معتادمی کنندتا فالی به در آرد برای جویندگان خوشبختی…پرواز بس قصه ای ابلهانه است از ماورای قفس…
کار بزرگی کردی . منتظر ورود پادراز عزیز و آشنای خودمون هستیم.
این گل هم برای ورود مجددشون
خوش به حالت…حسودیم شد
کدوم ورژنش رو یافتی؟
چندتا از پستات رو خوندم. مهروزیت خیلی خوب بود. ای ول
اِ به سلامتی!
خداهمه حاجتمنداروحاجت رواکنه!
به به!!
به افتخار تشریف فرماییشون یه کف مرتب
یه دعایی هم برای ما بکن
خوشوقتم که انگاری دوباره خودتان را پیدا کرده اید.
ضمنآ شغل من دانشجوییه………
سلام
خوشحالم که دوباره یافتیش
سلام مار رو هم بهش برسون
باز منتظر نوشته های زیبات هستم 🙂